دو سه تن از دوستان روزگارانی می خواستند که شمه ای از داستان زندگی خود را در آغاز یا پایان

مجموعه بیاورم و من رضا نمی دادم و وقتی هم که راضی شدم نتوانستم که به کم و کیف مطلوبی در این

حد این مجال به رسم لذا به جای آن زندگینامه بیت های مناسب گونه از یک قطعه شعر آوردم با این

توضیح که آن شعر ،نه از من است و نه از هیچ شاعر نوسرای معاصر، بلکه از بابا فغانی شیرازی

است که آن را در حدود پنج قرن پیش از این سروده است!

ابری به شکلی درآمد

و زهم بپاشید و بگذشت

یک لحظه بر خویش پیچید

بادی سراسیمه در دشت

این است افسانه عمر....