ای میان بزم دلها شمع سوزان، شهریار
آخرین سلطان ملک میفروشان، شهریار
...
در محیط سرد امروزی که دلها یخ زده است
نور خورشید است در فصل زمستان، شهریار
همتی دارد بلند و پاک چون کوه سهند
شاعر آزاده خوی مهد شیران، شهریار
یک زمان چون لالهای در باغ سبز خشکناب
حالیا چشم و چراغ جمله ایران، شهریار
...
با وجود آن همه تحصیل آداب و اصول
نکته میآموزد از آیات قرآن، شهریار
ما چو آب برکهها در جای خویش ایستادهایم
عازم دریاست چون رودی شتابان، شهریار
...
یاد آن شبهای تنهایی که مست و بیقرار
با سه تار خود غزل میخواند و دستان، شهریار
...
چون دل مفتون تقوا مشکل به دست آورده است
کی رها میسازدت اینگونه آسان، شهریار
ما با امید تو دست از دیگران برداشتیم
چشم لطف از روی مشتاقان مپوشان، شهریار
اولین استاد شعر و آخرین سلطان عشق
هر کجا نام تو در آغاز و پایان، شهریار
عکس از آرشیو سیناعباسی هولاسو